زیبا، سبک، مبهم وصدالبته هدفمند.
از دو نظر میتوان این فیلمنامه را ستایش کرد و از دو نظر میتوان آن را مذمت کرد.
نخست اینکه: در نحوه گذر از یک صحنه و سکانس به دیگری نوآوری شدید به چشم میخورد، در خوانش فیلمنامه این نوآوری بشدت جذاب و کارآی بنظر می آید با اینحال امکان اجرای آن در عمل (رخشاره/فیلم) بنظر ممکن نمی آید. (از آنجا که نقد باید صرفا بر اثر پیش رو که یک فیلمنامه است وارد شود این نکته را یک قوت در نظر می گیرم.
دوم: سبکی در عین سنگینی. داستان در حین حال که با حداقل اطلاعات ارائه می شود و جلوی سردرگمی مخاطب را می گیرد (بجز نام نزدیک برخی از شخصیت ها) اشارات و تصویرسازی های دقیقی دارد که فرای از مفهوم اطلاعات تاریخی- فرهنگی و حتی سیاسی ژرفی را در خود جای داده.
و اما دو نکته ضعف (ضعف در چم و معنای آنکه امکان بهره بردن بیشتر در آن دیده میشد و پتانسیل بالاتری بنظر می آمد که شاید بکار رفته نشده)؛ یکم: سرعت و سبکی داستان با تمام قوتی که به آن میدهد ضعفی را نیز به همراه دارد و آن عدم جا افتادن هدف نویسنده (بهرام بیضایی) است، آنچه که میخواهد مخاطب به آن باور برسند به چند علت سترون و عقیم می ماند. پایان بندی و تعریف غیر خطی (نان لینیر) در عین حال که از نکات قدرت آن هستند یک سردرگمی خاصی در مخاطب ایجاد میکند که نتیجه نهایی را تا حدی بی اثر می کند. با اینحال جالب است که عدم بومی بودن شخصیت های اصلی ابدا در این کم شدن اثر داستان تاثیر گذار نیست. شخصیت های اصلی به طرز عجیبی در عیب غیربومی بودن بسیار آشنا و نزدیک احساس میشوند.
ضعف دوم: شاید نامش را ضعف نتوان گذاشت و شاید مخاطب خاصی برای فیلمنامه مد نظر بوده، ولی هدف پنهان فیلمنامه توسط دغدغه شخصیت اصلی بشکلی گم (اور شادو) میشود و خواننده ای که آشنایی نسبی ای با آنچه نویسنده (بهرام بیضایی) قصد دارد تا بیان کند نداشته باشند، از درک و فهم آن ممکن است بی نسیب بماند.
در پایان باید گفت با توجه به امتیاز اعطا شده، فیلمنامه ارزش خواندن دارد و در ذهن تا مدت چشم گیری باقی خواهد ماند. توصیه میشود